جدیدترین مطالب

سفر

خیلی دلش می خواست وقتی پاهایش را از کفش بیرون می آورد ، کفش ها روی هم سوار شده باشند . آن روز ها که

ادامه مطلب »
داستان ها

ماهي مرده

  دستش را تيغه ي برقي خراش داده بود و زُق مي زد . وقتي بي اختيار فشارش مي داد ، احساس مي كرد چيزي

ادامه مطلب »
زنان می گویند

فریناز می گوید

رشته دانشگاهی ام صنایع دستی بود. توی دانشگاه تهران. شاید سال 68 یا 69 بودکه درس سفالگری داشتیم با آقای مهرپرورکه تازه از خارج برگشته

ادامه مطلب »
داستان ها

تاریک و روشن

پلک هایش سنگین بود و تلاش هایش برای باز کردن آن ها خیلی با موفقیت همراه نبود. نوری کم رنگ از شیشه به درون می

ادامه مطلب »

عضویت در خبرنامه

بخش‌های سایت من:
آخرین نظرات: